نوشته اصلی توسط
N13712
سلام
واقعیتش سخت بود برام درباره این موضوع با کسی حرف بزنم. چون دختری هستم که تا به حال تو زندگیم کسی رو مورد ازار قرار ندادم ولی تمام دور و بری هام یک جورایی باعث رنجش من شدند. داستان زندگیم خیلی طولانی و توضیح دادنش توی چند خط انقدر هم اسون نیست ولی چیزی که ذهن منو مشغل کرده و باعث شده است که دلم ازارده شود مسئله ای است که اکنون با ان دست به گریبان هستم. مسئله این است که در گذشته اقایی از من درخواست اشنایی به قصد ازدواج کردند اما بعد گفتند که چون خونوادشون ممکنه مخالفت کنه نمیتونیم باهم ازدواج کنیم البته این بهانه بود و خودشون بعد از مدتی که تنهایم گذاشتند برگشت و گفت من نگران بودم خواسگارهایت را به خاطرم از دست بدی ایشان اقای خوبی هستند ولی متاسفانه مشکل جدی این هست که خانواده ایشان ممکن است در ازدواج مخالفت کنند و مشکل بعدی اینکه ایشان تا ۵ سال اینده نمیتوانند ازدواج کنند چون نه کار دارند و نه سرمایه ای. از طرفی اقایی خواهان من هستند و حاضرن برای داشتنم همه کاری انجام دهند.. من از طرفی دلم پیش نفر اول هست و از طرفی فکر اینده اینکه بعد از این همه وقت شخص مقابل نتواند خونواده اش را راضی کند عذابم میدهند و از طرفی نگرانم دلش برنجد و دلخور شود و با در نظر گرفتن این موضوع که من ۲۸ سالم هست و ممکن است با از دست دادن خواسگارم دیگر کسی به خواسگاریم نیاید خیلی نگرانم از شما میخام کمکم کنید که چیکار کنم منتظر اون شخص بمونم و پای روی عقل بگذارم و مطابق دل عمل کنم یا ازدواج کنم و به زندگی خود ادامه دهم ...
ممنون